«سیاسی، اقتصادی، فرهنگی»
از 12 بهمن 1357 تا 12 فروردین 1358 در ایران چه گذشت؟
چهارشنبه 30 آذر 1401 - 08:51:19

از 12 بهمن 1357 تا 12 فروردین 1358 در ایران چه گذشت؟ «سیاسی، اقتصادی، فرهنگی»
معصومه حسین زاده، پژوهشگر و مدرس دانشگاه
بخش نخست انقلاب اسلامی، واژه جدیدی بود که کمتر کسی در آن روزها با آن واژه آشنا بود. البته مردم، واژگانی چون انقلاب سفید، انقلاب شاه و میهن و کلماتی از این دست را شنیده بودند و تعابیر زیادی برایش داشتند.
انقلاب در لغت به معنی زیر و رو شدن یا رفت و برگشت تکراری و چرخش دورانی یک مجموعه از ستارگان در افلاک بدون تغییر ماهیت آنها می باشد.
در جامعه شناسی: انقلاب به معنای بازگشت به گذشته آزاد یا بازگشت آزادی از دست رفته یا جنبش در بین توده های ضعیف و آسیب پذیر به جهت رسیدن به آزادی تعبیر می شود. در سیاست: انقلاب به معنای دگرگونی اجتماعی و ساختار سیاسی و تغییر سیاستمداران کهنه و جایگزین شدن سیاستمداران جدید است. در اقتصاد: انقلاب اقتصادی یعنی تغییرات اساسی بعد از یک دوره طولانی رکود - تورم - کسادی و نزول اقتصاد در جهان و بی ارزش شدن روزانه واحد پول ملی یک کشور و هویدا شدن پولشویی، قاچاق، اختلاس، مرگ تولید و بیکاری مزمن و موج نارضایتی اقتصادی اکثریت قریب به اتفاق مردم در یک جامعه با روندی افزایشی. در فرهنگ: انقلاب یعنی تغییر باورها، عدم قبول بعضی از فرهنگ ها و خرده فرهنگ های القا شده بر فرهنگ اصیل یک کشور و عدم قبول و تحمل فرهنگ‌های قرضی و مصنوعی و پوشالی و اجحاف شده از سوی حاکمان و تصمیم‌سازان و رسیدن به فرهنگ اصیل و مورد قبول اکثریت جامعه که شامل تغییر و دستکاری و تمرکز بر ایدئولوژی مورد قبول عامه نیز می باشد. در انقلاب فرهنگی، بیش از نیمی از افراد جامعه، بدون سرکوب، ارعاب و بدون در نظر گرفتن منافع شخصی، خواهان برگشت فرهنگ اصیل خود می باشند. در واقع می توان انقلاب را در یک جمله خلاصه کرد و آن اینکه: رسیدن به یک نقطه قابل قبول، بعد از یک دوره هرج و مرج، بی نظمی و آشوب و آغاز تحولات بعد از نارضایتی های گسترده و رسیدن به نقطه امن و آرامش با نظر اکثریت افراد یک جامعه. بعد از این مقدمه کوتاه می رسیم به آغاز بحث: انقلاب سال 1357 یا همان انقلاب 1979 که از 17 دی ماه 1356 تا 22 بهمن 1357 طی 13 ماه و با مشارکت طبقات مختلف جامعه آن روز به وقوع پیوست. اسلام‌گرایی با ایدئولوژی محور بودن، اساس انقلاب 57 بود. با مرجعیت آیت الله روح الله خمینی (ره)، بنیانگذار آن انقلاب. در آن دوران، سوسیالیسم و ناسیونالیسم نیز حضور خود را اعلام کردند و این انقلاب، اولین انقلاب اسلام گرای خاورمیانه با اولویت شیعه گرایی و با هدف انتشار انقلاب شیعه گرایی به دنیا بود. و ابتدا، روشنفکران لاییک و چپ ها نیز خود را با امام، هم سو می دیدند و درمان و فرار از نارضایتی از حکومت پهلوی را در سایه حکومت اسلامی می دانستند. از شعرا و جامعه شناسان گرفته تا روحانیون اهل سنت به سمت امام آمدند و با او دیدار، ملاقات و بیعت داشتند. امام مرد کاریزماتیک و مورد علاقه اکثریت مردم آن زمان بود. عشق به امام بر فهم حرف هایش و کارهایش و فرمان هایش پیشی گرفته بود. البته در ابتدا جمهوری اسلامی مد نظر امام بود و در نهایت با کلمه انقلاب اسلامی و در نهایت با پایه گذاری حکومت جمهوری اسلامی و آغاز انقلاب اسلامی ایران پس از رفراندوم فروردین 1358 با نام جمهوری اسلامی ایران آغاز به کار کرد. پس از آن، انتقاداتی به این رفراندوم مطرح شد. مبنی بر اینکه چرا قبل از رفراندوم، نوع حکومت تعیین شد؟ رفراندوم برگزار شد و با نتیجه 98.2% «آری» به جمهوری اسلامی را اعلام کردند و تا به امروز، جمهوری اسلامی یا انقلاب اسلامی، 43 سال مدیریت دارد. و این مدیریت تا آنجا پیشرفت که برای اولین بار در تاریخ مشروطیت مراجع شیعه، در پی نارضایتی مردم کشور ایران و آنهم نارضایتی اکثریت قریب به اتفاق ملت بر سر معاش و اقتصاد ملی و درخواست رفراندوم همانند رفراندوم سال 58 که تاکنون پاسخی از سوی دولت دریافت نشد که منجر به وارد شدن مردم به فاز قهرآمیز در انتخابات گردیده است. انقلاب و جمهوری که خود در ابتدا با انتخابات آغاز شد، اینک به این نیاز ملی باید پاسخ بدهد. در آن 13 ماه اول تشکیل حکومت اسلامی و انقلابی ایران، یعنی از دی ماه 1356 تا آخر بهمن 1357، زمان تشکیل نطفه انقلاب، باید ها و نباید های زیادی، چه به صورت تصویری، چه به صورت نقل و قول و چه به صورت مکتوب و اسناد تاریخی موجود است. که نگارنده با فاکتور گرفتن از ریز تاریخ های روزانه و نام تک تک گفتگو کنندگان به اهم آن بیانات و بایدها و نبایدها که به مرور تاریخ، تبدیل به شایدها و نشایدها شدند خواهند پرداخت. حال چرا به این مرحله رسیدیم را از داستان یک اجازه رسمی از جانب حضرت امام و یک ترجمه عام پسند از سوی آقای رفسنجانی آغاز می کنیم.
داستان از آنجا آغاز شد که قانون اساسی ایران برگرفته از قانون مجلس پنجم فرانسه در سال 1958 میلادی با عنوان مجلس جمهوریت شکل گرفت. مورد قبول و کپی برداری و ترجمه و تفسیر به رای علما و اعضای شورای نگهبان واقع شد. همان قانون اساسی که هنوز در ایران در حال اجراست. (دوماهنامه چشم انداز، شماره 130، آبان و آذر 1400، مقاله قسم به قانون اساسی، از استاد لطف‌الله میثمی، صفحه 2 و چشم انداز شماره 129 مقاله انقلاب دوم با کمترین هزینه، از استاد لطف اله میثمی، صفحات 2 الی 6).
در اصل 5 قانون اساسی فرانسه بیان می‌شود که رئیس جمهور در رعایت و اجرای قانون اساسی نظارت دارد. وی با داوری خویش، عملکرد قانونمند قوای عمومی و همچنین استقرار حکومت را تضمین می کند. رئیس جمهور، ضامن استقلال ملی، تمامیت ارضی و رعایت معاهدات است. و طبق اصل 15 همان قانون اساسی، رئیس جمهور، فرمانده کل قوا است و تحت شرایطی میتواند مجلس ملی را منحل اعلام کند. و رئیس جمهور مسئول کشور است. اما در همین اولین قدم، قانون اساسی فرانسه که تنها بر اساس دیدگاه مادی گرایانه و اومانیستی و دنیایی و خواست مردم استوار است، در تفاوتی بزرگ با قانون اساسی، مورد قبول حاکمان ایران قرار گرفت و آن اینکه طبق اصل پنجم قانون اساسی فرانسه، عالی ترین مقام کشور، رئیس جمهور است. اما در قانون اساسی مورد قبول ایران، رئیس جمهور بعد از ولی فقیه قرار دارد یا قرار گرفته است. در همان عنفوان شکل گرفتن انقلاب اسلامی ایران، قرار بر این بود که اعضای شورای نگهبان هم مانند رئیس جمهور و نمایندگان مجلس و قضات قوه قضاییه، به قانون اساسی کشور قسم بخورند که با مخالفت اعضای شورای نگهبان مواجه شدند. و نقل و قول این موضوع در نوشته وزین دادستان مردمی (آقای هادوی) و گفتگوهای آقای مهندس بازرگان با استاد لطف الله میثمی در سال 1364، در تپه های سوهانک تهران بود. و البته طی 43 سال پس از پیروزی انقلاب، هر روز ضرورت این «قسم» یاد کردن بیشتر می شود. به طوری که مرحوم آیت الله شیخ محمد یزدی، در یکی از خطبه های نماز جمعه گفتند: تک تک مواد قانون اساسی
مشروط به اصل 4 قانون و اصل 4 قانون نیز مشروط به موازین اسلامی و موازین اسلامی هم مشروط به فهم فقهای شورای نگهبان است. و هم فهم تک‌تک مواد قانون اساسی توسط فقهای جامع الشرایط، کار را سخت‌تر و طولانی‌تر می‌کند و این در حالتی است که مرحوم امام نیز تاکید بر عدم مغایرت قانون اساسی فرانسه با قوانین اسلام داشتند که خود نیاز به آموزش و زمان داشت. امام به آن آموزش مورد نیاز اجتهاد مُصطَلَح می گفتند و امام بارها در زمان حیات خود با فهم و استنباط فقها در خصوص فهم و استنباط قوانین توسط فقهای شورای نگهبان، مخالفت کردند. در نهایت امام مرحوم، حتی حکم اولیه این آموزش ها را دور زدند و به نظریه تشخیص و مصلحت فقها رای دادند. آیت الله هاشمی رفسنجانی در خطبه نماز جمعه گفتند: معیار مصلحت و تشخیص قوانین از نظر امام خمینی، آیه 5 سوره قصص است که روح قرآن بر اساس حاکمیت مستضعفین در روی زمین است. کار به جایی کشیده شد که تشخیص قوانین به فهم و درک فقها واگذار شد و مُسَلَم و مبرهن است که به مرور زمان، این اختیار و درک و فهم و استنباط و با کهولت سن فقها به معادله ای تبدیل می‌شود که بر مصلحت مردم و نظام نبوده و پایدار هم نمی‌تواند باشد. همواره امام خمینی نگران استنباطات غیرشرعی و مقوله های غربی وارده در قوانین بودند. و تا زمانی که زنده بودند برخورد می‌کردند. دلواپسی هایی که امروز کار را به نظارت استصوابی فقهای شورای نگهبان کشاند، نظارتی که خود تصویب می کنند و تایید می کنند و برای یکدست شدن خادمان نظام و انقلابی کردن مسئولین، بارها از این واژه در عمل استفاده کردند و نظارت استصوابی کاربردی شد. در این قسمت کمی تاریخ را ورق می زنیم و کمی به جلو می‌رویم و وارد دهه 70 شمسی میشویم. دهه ای که جنگ تمام شده بود و بازسازی بعد از جنگ تمام شده بود و انقلاب فرصت آن را داشت که از حالت انقلاب به تغییر و تحول جمهوریت دست یابد و به ثبات اقتصادی - اجتماعی - فرهنگی - سیاسی برسد. و ساحل آرامش را در آغوش کشد. ولی همچنان در انقلاب باقی ماند! چرا؟ آیا آن ترس نهفته در کلمه انقلاب نیاز بود؟ واژگانی چون «دادگاه انقلاب»، تصمیمات انقلابی، نمایندگان انقلابی، هیئت‌های نظارت انقلابی در انتخابات، آیا تیز و بُرنده بودن کلمه انقلاب نیاز بود تا تداعی دوران پرآشوب و اشتباهات عصر و تندروهایی از آن دست بوده باشد؟ آیا انقلابی بودن مترادف بود به معنی رسیدن به جمهوریت و استقلال و دموکراسی بدون شنیدن نظرات موافقین و مخالفین؟ هر آنکس و هر آنچه که از این واژه حمایت کرد و ثبات بدون تغییر آن را رقم زده است، فقط سکون تاریخ اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، هنری و ورزشی و ... خلق کرد و داستانهای عدم پیشرفت و روشن کردن آتش نارضایتی ملی و تفریق بین دولت - ملت و جدایی و بی‌تفاوتی ملت را در بر گرفت. اما برگردیم به بحث توضیح درباره ریشه های انقلاب 57. مردم سال 57 به دنبال تغییرات دفعی بودند. وعده وعیدها و سخنرانی ها، همگی از این داستان حکایت می کردند. تصمیمات لحظه‌ای و شعارهای قشنگ از رساندن مردم به کرامت انسانی تا مجانی بودن مترو، اتوبوس، آب و برق. مسکن رایگان برای مستضعفان ...، هدف و فکر واقعی بنیانگذار انقلاب، به واقع رساندن مستضعفان به حاکمیت جهان بود. بر اساس همان اعتقاد به سوره قصص آیه 5 و دادن سروری و کرامت مظلومان جهان. اما به واقع، مفهوم انقلاب یک تغییر دفعی نیست. بلکه یک فرآیند تدریجی و کمی می باشد که به تدریج به کیفی و تغییرات ماهوی تبدیل می شود. تغییرات منظورمند، جهت دار که اگر این روند را دور زده و زمان آن را به اشتباه کوتاه کنیم به یک دوره از مرحله سوزی فرصت‌ها، آزمایش غلط روش‌ها و مرگ تشخیص های استراتژیک خواهیم رسید.
یک دوره حداقل 10 ساله مطالعاتی را از دست دادیم و به تشکیل صف ها و سهمیه بندی ها به جای تشکیل احزاب و تشکل‌های مدنی پرداختیم و با مبتلا شدن به جنگ تحمیلی، 8 سال گرفتار جنگ شدیم. فرصت های مطالعاتی و شناسایی نخبگان و توسعه روابط بین المللی یک دهه به تعویق افتاد و تصمیمات هیئتی، لحظه‌ای و اغلب رفتارهای از مُد افتاده و سوخته تاریخی، جای تصمیمات علمی و عملی و عمیق را گرفت. گذری کنیم درباره نحوه حکومت های رفته بر تاریخ ایران: تا قبل از بهمن 57، ایران سه نظام را طی 2500 سال تجربه کرده بود. نظام پادشاهی، روحانیت و قانون اساسی یا قوانین شهروندی منصوب به کوروش کبیر که ترکیبی از پادشاهی و قانون اساسی آن دوران به همراه فعالیت رایج روحانیون آن زمان (موبدان) بود. البته طی یکصد و بیست سال قبل از نظام جمهوری اسلامی، نظام قانون اساسی در ایران در جریان بود که هر سه نظام (پادشاهی، روحانیت و قانون اساسی) در هم ادغام شدند و دو دوره پهلوی اول و دوم را بیشتر در بر گرفت که هر سه این نظام های رایج به این بیان اذعان داشتند که دین و فقه، قانون و حقوق و ریاست و پادشاهی باید به همه ادیان - اقوام - زبانها و در یک کلام حقوق شهروندی همه ایرانیان و ساکنان در ایران زمین احترام گذاشته و حق شهروندی آنان را به رسمیت بشناسند و به عبارتی منطقشان بین المللی - همه کس فهم و غیر ایدئولوژیکی باشد و هدف همه حاکمان در کشور باید، رسیدن به توسعه متوازن و رعایت حقوق شهروندی باشد. ایران 57 یک مدل زنده و موفق و قابل مطالعه را الگو قرار داد و هنوز نیز رمز موفقیت را در پیروی از آن کشور و رفتارهایش می داند. غافل از اینکه توسعه متوازن و حقوق شهروندی در هر کشوری، مدل خود، فرهنگ و خرده فرهنگ خود را دارد. کشور چین و ملت چین، الگوی شد که هم همزمان به استقلال وحدت و ثبات ملی توجه می کنند و هم به توسعه اقتصادی و هم به تحول در بینش و ایدئولوژی که نه نماد کمونیسم مطلق باشد و نه نماد ایدئولوژی محوری محض و نه پیرو سوسیالیسم و سرمایه‌گذاری صرف باشد. کشوری که حتی با دشمنان و مخالفین خود، تبادلات توریستی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی دارد. اما آیا ایران طی 43 سال اخیر در الگو برداری موفق عمل کرده است؟ مدیریت ایرانی، اشتباهات استراتژیکی، عجولانه، بی برنامه، بارها تکرار شد. 1. دور زدن مردم 2. حذف نیروهای متخصص از چرخه مدیریتی و تصمیم گیری البته دور زدن قانون اساسی و تفکر غلط یکدست سازی حاکمیت نیز از عوامل دیگر این چرخه معیوب است. شاه با گفتن این جمله در هنگام تشکیل حزب رستاخیز که: مردم ایران یا باید عضو حزب شوند یا از ایران خارج شوند و یا به زندان بروند شکاف بین خود و ملت را رقم زد. داریوش همایون از مشاوران نزدیک شاه بود و بعدها در یک گفتگوی تاریخی شفاهی در دانشگاه هاروارد گفت: علت این سخنان شاه این بود که یک گروه 15 نفره، اطراف شاه را گرفتند و دسترسی به او را غیر قابل اجرا کردند و شاه به طور کلی از مردم و حتی دست پرورده های نظام خود جدا شد. مهندس بازرگان در روزهای اول انقلاب می گفت: شاه با ظلم و جنایت و رفتارهایی که کرد، مردم را از خود بیشتر دور کرد و در عوض، مردم را به هم نزدیک تر کرد و در آخر آنها را در دی و بهمن 57 با هم متحد کرد و از یک پادشاه، به یک رهبر منفی برای انقلاب 57 تبدیل شد. یکی از اشتباهات بزرگ در همان زمان، تشکیل و تدوین قانون اساسی این بود که از بازخوانی و تحلیل قانون اساسی انقلاب مشروطیت طفره رفتند و اصلا توجهی به قانون مشروطیت نکردند. در اصل 35 این قانون آمده بود که سلطنت ودیعه ای است الهی که به موجب رای مردم به شخص شاه واگذار می‌شود. مولفه اصلی و نجات بخش رهبران رای ملت است که از قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران حذف شد. و این اصل 35 قانون مشروطیت بود که شاه نیز از پذیرش آن طفره رفت و سقوط کرد که می توانست روح متمم قانون اساسی و هم نقش چشمگیری از دانایی و ذکاوت در تدوین قانون اساسی ایران باشد که متاسفانه از قانون اساسی ایران حذف شد. مرحوم طالقانی در یکی از سخنرانی‌های خود در یکی از شب های ماه رمضان سال 58 گفت: بهتر بود ما چند اصل قانون اساسی مشروطه را نگه میداشتیم و لازم نبود وقت ملت گرفته شود و هزینه سنگین متحمل شوند. (13 ماه تلاش، پیگیری، شهادت برای سرنگونی شاه) و مرحوم آیه الله حائری نیز در پاسخ ایشان گفت: خوب گفتی اما حیف که دیر گفتی (یعنی اگر اصل 35 قانون مشروطه را اجرا می کردیم یا شاه نیز قبول می‌کرد، این اصل را عدم استقبال مردم از شاه و اشتیاق مردم به امام راحت تر انجام می شد). اشتباه دیگری در تشکل های اول انقلاب و هسته های مرکزی و تصمیم ساز وجود داشت. شعار هایی بود که راه نفوذ و ایجاد شکل گیری افکار و احزاب مترقی و سالم و جاندار را بست. آن همان شعار حزب فقط حزب الله، رهبر فقط روح الله بود. البته امام نیز هیچ وقت با این شعار مخالفت نکردند. این عشق مفرط به امام حتی کوچکترین جایی برای تردید در آینده باقی نگذاشته بود.

ادامه دارد...

http://fajreshomal.ir/fa/News/20982/از-12-بهمن-1357-تا-12-فروردین-1358-در-ایران-چه-گذشت؟
بستن   چاپ