بزرگنمایی:
استان سرسبز مازندران، نگین سبز شمال ایران، در سالهای اخیر با پدیدهای نگرانکننده مواجه شده است: هجوم گسترده مهاجران از کلانشهر تهران و دیگر شهرهای بزرگ.
به گزارش پایگاه خبری فجر شمال، محمد رحمانی، عضو هیات علمی گروه علوم محیط زیست دانشگاه مازندران در مقالهای با عنوان مازندران: قربانی آوارگی اقلیمی تهران؟ آورده است
مقدمه:
استان سرسبز مازندران، نگین سبز شمال ایران، در سالهای اخیر با پدیدهای نگرانکننده مواجه شده است: هجوم گسترده مهاجران از کلانشهر تهران و دیگر شهرهای بزرگ. این موج مهاجرت که بخش قابلتوجهی از آن را میتوان “آوارگان اقلیمی"نامید، فشارهای بیسابقهای بر زیرساختها، منابع طبیعی و بافت اجتماعی و فرهنگی این استان وارد کرده است. این مقاله به تحلیل ریشههای این مهاجرت و پیامدهای ویرانگر آن بر مازندران میپردازد.
ریشههای آوارگی اقلیمی: بحران زیستمحیطی تهران
* نفرین جغرافیایی:
تهران در دامنههای جنوبی البرز محصور شده و این موقعیت جغرافیایی بهدلیل وارونگی دما و تجمع آلایندهها، به کابوس آلودگی هوا تبدیل شده است. کیفیت بسیار پایین و خطرناک هوا در فصول سرد سال، زندگی را برای بسیاری به خصوص کودکان، سالمندان و بیماران، غیرقابل تحمل میکند.
* بحران کمآبی و خشکسالی:
تهران با بحران کمآبی شدید و افت سطح آبهای زیرزمینی دستوپنجه نرم میکند. کاهش منابع آبی، افزایش دمای جزیره حرارتی شهری و کاهش کیفیت آب، محیط زندگی را در پایتخت به طور فزایندهای نامطلوب کرده است.
* تراکم و فرسودگی شهری:
جمعیت انبوه، ترافیک سنگین، شلوغی، سر و صدا، کمبود فضاهای سبز عمومی و فرسودگی بخشهای وسیعی از بافت شهری، کیفیت زندگی در تهران را به شدت کاهش داده است.
* پاندمی کووید-19:
همهگیری کرونا و نیاز به فاصلهگذاری اجتماعی، ارزش زندگی در محیطهای با تراکم کمتر و دسترسی به طبیعت را بیش از پیش آشکار کرد. امکان دورکاری برای بخشی از شهروندان تهرانی، انگیزه مهاجرت به مناطق خوشآبوهوا را تقویت نمود.
مازندران: مقصد رویایی یا قربانی ناخواسته؟
مازندران با دارا بودن مزایای منحصر به فرد، به مقصد اصلی این موج مهاجرت تبدیل شده است:
* هوای پاک و معتدل:مهمترین جاذبه، هوای پاک، مرطوب و معتدل در برابر هوای آلوده و خشک تهران.
* طبیعت بکر و دسترسی به دریا:جنگلهای انبوه، کوهستانها، رودخانهها و خط ساحلی دریای خزر، جذابیتی بینظیر برای فرار از هیاهو شهرهای بزرگ.
* فرهنگ استقبال و زیرساختهای نسبی:مهماننوازی مردم مازندران و وجود زیرساختهای اولیه حملونقل، ارتباطی و خدماتی نسبی نسبت به برخی مناطق دیگر.
*پیامدهای ویرانگر بر مازندران:
این هجوم گسترده و بدون برنامهریزی، مازندران را به قربانی تبدیل کرده است:
1. فشار کمرشکن بر منابع آب:
* افزایش سرسامآور مصرف آب شرب و کشاورزی.
* افت شدید سطح آبهای زیرزمینی و خشکیدن چاهها و قناتها.
* کاهش شدید دبی رودخانهها و تهدید حیات اکوسیستمهای آبی.
2. تخریب محیطزیست و تغییر کاربری اراضی:
* ساختوسازهای بیرویه و غیرمجاز در حریم رودخانهها، جنگلها و سواحل.
* تخریب جنگلها و مراتع برای ایجاد ویلاها و مجتمعهای مسکونی.
* افزایش زبالههای شهری و صنعتی و آلودگی خاک و آب.
3. فروپاشی زیرساختها:
* ترافیک سنگین و فرسایشی بهویژه در فصلهای گردشگری و تعطیلات.
* ناتوانی سیستمهای آبوفاضلاب، برق و گاز در پاسخگویی به تقاضای انفجاری.
* فشار بر مراکز درمانی و آموزشی فراتر از ظرفیت.
4. تحولات منفی اجتماعی و فرهنگی:
* افزایش نابرابری اقتصادی و گرانی سرسامآور مسکن و کالا برای مردم بومی.
* تغییر در بافت جمعیتی و هویت فرهنگی محلی.
* افزایش ناهنجاریهای اجتماعی و احساس بیگانگی در برخی جوامع محلی.
5. تهدید امنیت غذایی:تخلیه روستاها و کاهش اراضی کشاورزی به نفع ساختوسازهای ویلایی، امنیت غذایی استان و کشور را تهدید میکند.
تحلیل: چرا مازندران قربانی است؟
* سیاستگذاریهای ناکارآمد:عدم برنامهریزی ملی برای توزیع متعادل جمعیت و توسعه پایدار مناطق، تمرکزگرایی شدید در تهران را تشدید کرده و فشار را بر مناطق محدودی مانند مازندران متمرکز نموده است.
* ضعف مدیریت محلی:ناتوانی یا کمتوانی برخی مدیران محلی در پیشبینی، برنامهریزی و کنترل ساختوسازها و مهاجرتها.
* نبود سازوکارهای حمایتی:عدم وجود برنامههای تشویقی برای ماندگاری جمعیت بومی در روستاها و توسعه کشاورزی پایدار.
* منفعتطلبی کوتاهمدت:رشد قارچگونه بخش ساختوساز و زمینخواری بدون توجه به پیامدهای بلندمدت زیستمحیطی و اجتماعی.
* عدم درک ظرفیت برد:نادیده گرفتن ظرفیت محدود اکولوژیکی مازندران در جذب جمعیت و فعالیتهای انسانی.
راهکارهای پیشنهادی (با نگاه به آینده):
1. مدیریت بحران در مبدا (تهران):
* اجرای جدیتر قانون هوای پاک و سرمایهگذاری در حملونقل عمومی پاک.
* مدیریت کارآمد منابع آب و برنامهریزی برای مقابله با خشکسالی.
* توسعه فضاهای سبز شهری و ارتقای کیفیت زندگی درون شهری.
2. مدیریت مهاجرت و توسعه پایدار در مازندران:
* تعریف و اجرای سقف جمعیتپذیری بر اساس ظرفیت اکولوژیکی.
* توقف کامل ساختوساز در حریم رودخانهها، جنگلها و سواحل و برخورد قاطع با ساختوسازهای غیرمجاز.
* اخذ عوارض سنگین برای مهاجرت و ساختوساز دوم به منظور تامین مالی ارتقای زیرساختها.
* توسعه گردشگری مسئولانه و مبتنی بر ظرفیت.
* حمایت جدی از کشاورزی پایدار و ماندگاری روستاییان به عنوان نگهبانان محیطزیست.
* تقویت زیرساختها (آب، فاضلاب، برق، حملونقل، درمان، آموزش) با اولویت تامین نیاز جمعیت بومی و پایدار.
3. برنامهریزی ملی:
* تمرکززدایی واقعی:انتقال صنایع و مراکز اداری و اقتصادی به سایر استانها با پتانسیلهای توسعهای.
* تشویق توسعه متوازن مناطق: سرمایهگذاری در زیرساختها و ایجاد فرصتهای شغلی در استانهای کمتر توسعهیافته.
* تدوین و اجرای سند ملی آمایش سرزمین با تاکید بر محدودیتهای زیستمحیطی.
نتیجه گیری نهایی:
مازندران دیگر توان جذب موج بیامان مهاجران فراری از بحرانهای اقلیمی و زیستی را ندارد. این استان در حال تبدیل شدن به قربانی ناخواسته سیاستهای ناپایدار توسعه، مدیریت ناکارآمد منابع و بیتوجهی به ظرفیتهای اکولوژیکی است. اگر روند فعلی ادامه یابد، نهتنها آینده مازندران به عنوان یک استان سرسبز و حاصلخیز به مخاطره میافتد، بلکه این الگوی مهاجرت، بحرانهای مشابهی را در سایر مناطق حساس زیستمحیطی کشور نیز تکرار خواهد کرد. نجات مازندران از این سرنوشت تلخ، نیازمند عزمی ملی، تغییر در سیاستهای کلان توسعه، مدیریت هوشمندانه مهاجرت و سرمایهگذاری فوری در توسعه پایدار این استان و بهطور همزمان، حل ریشهای بحرانهای زیستمحیطی تهران است. زمان به سرعت در حال اتمام است و مازندران نمیتواند به تنهایی بار آوارگی اقلیمی پایتخت را به دوش بکشد.
دکتر محمد رحمانی
عضو هیات علمی گروه علوم محیط زیست دانشگاه مازندران
سه شنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۴ - ۲۳:۱۲:۲۹
۹ بازدید
منبع: پایگاه خبری فجر شمال